دنیا در چنگال خونین سرمایه
از آذربایجان تا ماریکانا و هر جهنم دیگری
کامران پایدار

اخبار پشت اخبار می آید. تریبونهای نوکر و کارگزار سرمایه با تلاش و جدیت درکارند. کوهی از دروغ و جعل اخبار انباشته اند و رسالتشان دروغ و ریاکاریست. پرده های نمایش و سرگذشت تلخ و خونبار انسانهای در زنجیر هر یک از پس آن دیگری می آیند و میروند. هر کدام تلخ تر، فجیع تر و ناگوارتر از دیگری.

مجری کودن و ابله و حراف و قلم به مزد بی بی سی نشخوار می کند، ناگهان بر صفحه تلویزیون بی بی سی نقش می بندد، افریقای جنوبی، ماریکانا و... انواع پلیس ضد شورش در غالب دسته های دهها و صدها نفری تا دندان مسلح، آتش مسلسلها همچنان می کوبد و درو می کند کارگران را، کارگرانی که تنها سلاحشان دستهای خالی و اعتراض برحقشان برای احقاق یک زندگی شایسته انسان است. صحنه ها می آیند و می روند، احساس گیجی میکنم. نه، اما واقعی است. کارگران اعتصابی در خون و مبارزه می غلتند و جان می بازند. در پارس خودرو و خاتون آباد هم این صحنه ها را دیده بودم و... صحنه ها می آیند و می روند. یکی از مشاورین کنگره آفریقا را به بی بی سی آورده اند تا افکار جهانی مهندسی و هدایت شود. تا مساله ماستمالی و روتوش شود. جناب مشاور می فرمایند: علت اختلاف و درگیریها، علت کشتار کارگران از قرار اختلافات سران اتحادیه های کارگری با همدیگر و با دولت محترم است! می فرمایند اتحادیه های قبلی کارگری بهتر بودند چرا که با دولت و سرمایه دارن بیشتر اهل مدارا و معامله بودند. اون وقتها مشکلی نبود تا به این داستانهای خونین منتهی شود ... ولی حالا اتحادیه های جدیدی پیدا شده اند. شاید از آسمان و با شیطان نازل شده اند. هرچه هست اینها بانی و باعث و مقصر خون کارگرانند. کاهش ساعت کار و افزایش دستمزد و رفاه و مسکن و بهداشت و آموزش و درمان میخواهند. این خواسته های شیطانی مال همین اتحادیه های کذایی و همین کارگران کذایی تحریک شده است که در خون غوطه می خورند.

پلیس هم بی گناه است چون از قانون و امنیت و جان خودش دفاع نموده است. تازه زوما هم فرموده اند کمیته حقیقت یاب تشکیل می دهند و... تصویرها هی می آیند و هی می روند. کمی آنطرف تر، راه چندان دوری نیست، راست می گویند به همت و حسن ارتباطات دنیا دیگر دهکده کوچکی است، البته نه، شاید به همت و حسن هم طبقه ای و هم سرنوشتی ما کارگران و بردگان مزدی! از اینجا تا آنجا یا تا هر جهنم دیگری راهی نیست. حالا دیگر ما همه بردگان اسیر مزد و دربندیم. از اینجا تا آنجا یا تا هر جهنم دیگری به همدیگر زنجیر شده ایم. نه، اصلا زنجیرمان کرده اند، دیر زمانی است به زنجیرمان کرده اند. همدردیم و هم سرنوشت، نان و مسکن، آزادی و رفاه و زندگی شعار ماست. صحنه ها می آیند و می روند، بی بی سی، آمریکا، صدای و سیمای حکومت وحوش اسلامی، آذربایجان شرقی لرزید٬ اهر، هریس، ورزقان و... نمیدانم شاید هر جای دیگری، صحنه ها زیاد است و تاریک در زندگی، خانه های سست و بی امکان، هزاران انسان، هزاران امید، هزاران زندگی و بسیار دستهای پینه بسته در پای دار قالی در اینجا در این گوشه آرام و خاموش مدفون مانده اند. اصلا نباید نگران بود. این مشیت و خواست الهی است. شاید کفران نعمت اینها را هم بسان قوم لوت در زمین فرو کرده است. روح سیاه مالتوس بر فراز ویرانه های مرگ می گردد، می چرخد و شیهه می کشد جمعیت کمتر زندگی بهتر. شب، شب بیست و یکم رمضان است. حالا دیگر شمشیر کاری ابن ملجم مرادی بر فرق علی علمدار فرود آمده، کار تمام است ... تلویزیون حکومت اسلامی از درد علی همچنان زوزه کشان به خود میپیچد. صحنه ها می آید و می روند. اخباری از کمک و امداد و نجات نیست، شهر ها و مناطق آواره شده در خاموشی، در تاریکی محاصره شده و اوباش اسلام به سرقت و دزدی مشغولند. پولها و کمک های مردمی شاید از طریق امدادهای غیبی از صحنه غیب می شوند. اما سرما، اما مرگ، اما آوار و بیماری همچنان کار خودش را میکند.

دنیا دنیای کوچکی است کمی آنطرف تر در سوریه جنایتکاران جنگی کودکان خردسال را بر روی تانکهای جنگی نشانده اند. کودکان هراسان و وحشت زده ای که با فریاد و ضجه در انبوهی از هجوم شلکیک توپخانه ها و بمب افکنها وجودشان گوشت دم توپ می شود. در انبوهی از هیاهوی جنگ و تباهی پودر می شوند و نابود میشوند. دهها هزار انسان آواره و سرگردان و درمانده در چادرها در اردوگاهها در ترکیه و لبنان در جایی که حتی شاید آبی هم برای نوشیدن نباشد. سوریه جغرافیایش کوچک است. کمی آن طرف تر، شاید دیروز شاید فردا و یا هر روز سگی دیگری صدها نفر اجساد شکنجه شده، مثله شده، سوخته شده، متلاشی شده را از گورهای دسته جمعی بیرون می کشند. جای چندان نگرانی نیست. نیروهای صلح سازمان ملل در همه جا مستقرند. کمی اونطرف تر در قامشلی و... پرچم نژاد و قوم گرایی را در باد کرده اند. شکمهای گرسنه و چهره های بی رنگ و فرتوت، فقر و نکبت و بدبختی، جای چندان نگرانی نیست٬ پرچم نژاد و قوم گرایی را در باد کرده اند، زنده باد خاک، زنده باد پرچم و...

این دنیا هرگز دنیای من و تو نبوده. میدانی؟ از آذربایجان تا ماریکانا تا هر جهنم دیگری در زنجیریم. این وطن هرگز برای من و تو وطن نبوده است. نه پرچمش، نه خاکش، نه غرور و عظمت پوشالی خدایان و فرمانروایانش. تنها "وطن" ما رفاه و آزادی و خوشبختی و حرمت انسانهاست. *